دَرِ اتوماتیک

​​​​​​ندونستم چیکار کنم.. رفتم براش چای دم کردمو بعدش مسواک زدمو.. دوباره برگشتم خوابیدم.. ساعت ۱۱ صبح بیدار شدم دوباره.. یه کم گوجه فرنگی گیلاسی داشتیم  پختمو توشآب ریختم  ترش نباشه..  بعد واسه مامان آوردمو روژینارو بیدار کردم.. بابک هم خونه نبود.، رفته بود با اردلان کار کنن.. منو روژینا هم گوجه خوردیم.. یه کم برنج دیشب هم بود گرم کردیم.. مامان هیچوقت غذای شب رو نمیخوره.. میگه این یه غذای مُرده س.، باعث دلدرد میشه  بعدش.. بعد چای دم کردم و برا خودمون  و مامان آوردم.، تلوزیون  رو روشن کردیم سریال بچه رو میدادرسیدیم به قسمتی که مادره گف حسن پسرشه ​​​​​​برق رفت .. دوباره رفتیم خوابیدیم منو روژینا.. ساعت ۲:۳۰ بیدار شدم.، برق هنوز نبود..  خواب آلود تو هال  نشستم..مامان توت سفید آورد از باغچه ..یه کم خوردم .. دوباره چای دم کردم و واسه مامان بردم و رفتم خوابیدم.. ساعت ۴:۳۰ بیدارشدم.. روژینا هم همینطور.. باز رف جلو آینه و از خودش وقیافه ش عصبانی شد.. هی میگف من چرا اینجوری شدم شبیه دیو شدم.. منم به جای اینکه دلداریش بدم هی ریز ریز میخندیدم.. دوباره چای دم کردم.. گفتم خواهر از بس چای میخوریم زرد شدیم بی حال شدیم..روژینا عصبانیتش نمیرفت.، بعد ایشانی شروع شد کانالهارو  هی عوض کردم زیر پوست شهر و زن شروع شد.. از بیکاری نشستیم فیلم دیدیم.،آدم  تو این برهوت چیکار میتونه بکنه.. .جز فیلمای مسخره نگا کردن.. ساعت ۷ واسه شب غذا پختم.. بابک هم برگشت .. غذا واسه همه مون کشیدم.. ساعت ۱۰:۳۰ اردلا دَرِ اتوماتیک...ادامه مطلب

ساعت 18:15 دقیقه شب4شنبه س97/10/26

امروز صبح با صدای بابک ازخواب بیدار

شدم مامان ظرف میشست اونم هی میگف شیش

به جای هیس میگه شیش

دَرِ اتوماتیک...

ساعت23:15دقیقه شب 4شنبه س26/2/97

امروزصبح خیلی دیر بیدارشدم

بازبابک صدا مهسا میشه کارت فروشگاه

روبدی ببرم شارژکنم..منم خواب آلود

دنبال کارت گشتم..

دَرِ اتوماتیک...

ساعت23:57دقیقه شب 1شنبه س.13/3/97

امروزصبح بدجورخوابم میومد..صدای مامان

مث همیشه ازتوآشپزخونه میومد..بابک

داشت میگف مامان تو ساعت4 صبح

بیدارشدی..تا حالا نخوابیدی؟

دَرِ اتوماتیک...

ساعت ۲۳:۴۵دقیقه شبِ شنبه س۹۷/۴/۹

امروزصبح باصدای مامان از

خواب بیدارشدم گف مهساجان

مگه قرارنبودبریم شهر

دَرِ اتوماتیک...

ساعت ۱:۳۱دقیقه بامدادِ ۵ شنبه س۹۷/۴/۱۴

امروزصبح طبق معمول زود بیدارشدمو

دوباره خوابیدم..

احساس میکنم این خوابیدن زیاد از 

نخوردنه صبونه س

دَرِ اتوماتیک...

ساعت۲۱:۳۷دقیقه عصرِشنبه س۹۷/۴/۱۶

امروز صبح زود بیدارشدم.. 

۸:۳۱بود.مسواک زدم.. رفتم یخچالو

بازکردم 

دَرِ اتوماتیک...

امشب رفتیم, خونه, یکی از فامیل, که گواتر عمل کرده بود عمه عفت هم اونجابود.. شادی هم بود  عمه به شادی گف عروسم چهل هزارتومن از روژینا لباس خریدن ..دخترمم چن تاروسری خرید  همه لباساشون ارزون و قشنگ..  خاست دَرِ اتوماتیک...ادامه مطلب

ساعت ۱۲:۴۵دقیقه شبِ ۱شنبه س۹۷/۴/۲۴

امروزمثِ روزای قبل دیربیدار

شدم..ساعت۸:۳۱بود.. 

آخه دیشب تاساعت۴بامداد خوابمون

نَبُرد..

دَرِ اتوماتیک...

ساعت۲۲:۳۱دقیقه شبِ۴شنبه س۹۷/۴/۲۷

امروزصبحِ زودبیدارشدم ساعت

۷ بود..یه راست رفتم آشپزخونه

ظرفای دیشب رو بشورم

دَرِ اتوماتیک...